تیزر کارگاه از امروز احسان محمدی
اطلاعات کارگاه اطلاعات کلی
اطلاعات کارگاه
با احسان محمدی و امید داشتن تو روز های ناامیدی پیش می ریم.
مخاطبین کارگاه
در یک عصر زمستانی یک کشتی در میان دریایی متلاطم و طوفانی در هم شکست. مسافران کشتی همه توان خود را جمع کردند و هر کس سعی می کرد تا خود را نجات دهد.شب هنگام در حالی که از سرما می لرزیدند و باد سرد اقیانوس هم مزید بر علت شده بود خود را به جزیره ای رساندند.مسافران دور هم جمع شدند آتشی روشن کردند تا از این سرمای استخوان سوز رهایی یابند و فکری برای آینده کنند.
نتیجه این همفکری آن شد که به گروه های کوچک تقسیم شوند و هر کس مسئولیت را بعهده گرفتی یکی مسئول آوردن هیزم شد آن یکی مسئول شکار دیگری مسئول تهیه غدا یکی دیگر مسئول عمران و ساخت و ساز شد و به همین ترتیب مسئولیت ها تقسیم شد تا فقط یک نفر ماند و مسئولیتی که بر عهده داشت همگان را متعجب کرده بود. مسئولیت او داستان نویسی و قصه گویی شبانه دور آتش بود.برخی اعتراض می کردند که چرا ما باید کارها سخت و طاقت فرسا انجام دهیم و این فرد فقط به فکر نوشتن داستان باشد. رهبر گروه پاسخ داد آنچه ما را زنده نگه می دارد نه غدا است نه آب و نه خانه است تنها یک چیز در این ناجا آباد ما را زنده نگه خواهد داشت و آن "امید" است. وظیفه او این است که قصه هایی برای ما روایت کند که امید به آینده را در درونمان روشن نگاه دارد.که اگر امید نداشته باشیم در واقع هیچ چیز نداریم پس مسئولیت اصلی این گروه با این نویسنده است او است که جان مایه گروه را زنده و پویا نگاه خواهد داشت و چسب گروهمان همو است.
پایان کارگاه
صبح پنجشنبه زمستونی احسان محمدی با ما بود و به ما یاد داد که چجوری میشه تو سخت ترین و بدترین شرایط شعله امید رو روشن نگه داشت.
با احسان محمدی و امید داشتن تو روز های ناامیدی پیش می ریم.
می خوایم بفهمیم امید اصلا چی هست و چیکار کنیم که امیدوارتر بشیم.
اگر کسی واقعا فکر می کنه تو یه کارگاه و نشست هایی مثل اینجا، میشه با یه بغل امیدواری رفت و تا ابد امیدوار موند، سخت در اشتباهه!
ما باید به این باور برسیم که این نکته و این موضوع سیالی مثل امید، تو وجود خودمونه و ذره ذره آدم ها امیدوار میشن!
تو این کارگاه ،ما مجموعه ای از تجربیاتمون رو به اشتراک گذاشتیم، تجربیاتی از جنس امید!

در یک عصر زمستانی یک کشتی در میان دریایی متلاطم و طوفانی در هم شکست. مسافران کشتی همه توان خود را جمع کردند و هر کس سعی می کرد تا خود را نجات دهد.شب هنگام در حالی که از سرما می لرزیدند و باد سرد اقیانوس هم مزید بر علت شده بود خود را به جزیره ای رساندند.مسافران دور هم جمع شدند آتشی روشن کردند تا از این سرمای استخوان سوز رهایی یابند و فکری برای آینده کنند.
نتیجه این همفکری آن شد که به گروه های کوچک تقسیم شوند و هر کس مسئولیت را بعهده گرفتی یکی مسئول آوردن هیزم شد آن یکی مسئول شکار دیگری مسئول تهیه غدا یکی دیگر مسئول عمران و ساخت و ساز شد و به همین ترتیب مسئولیت ها تقسیم شد تا فقط یک نفر ماند و مسئولیتی که بر عهده داشت همگان را متعجب کرده بود. مسئولیت او داستان نویسی و قصه گویی شبانه دور آتش بود.برخی اعتراض می کردند که چرا ما باید کارها سخت و طاقت فرسا انجام دهیم و این فرد فقط به فکر نوشتن داستان باشد. رهبر گروه پاسخ داد آنچه ما را زنده نگه می دارد نه غدا است نه آب و نه خانه است تنها یک چیز در این ناجا آباد ما را زنده نگه خواهد داشت و آن "امید" است. وظیفه او این است که قصه هایی برای ما روایت کند که امید به آینده را در درونمان روشن نگاه دارد.که اگر امید نداشته باشیم در واقع هیچ چیز نداریم پس مسئولیت اصلی این گروه با این نویسنده است او است که جان مایه گروه را زنده و پویا نگاه خواهد داشت و چسب گروهمان همو است.
"
تو این روزهای سخت تلخ و بد که هر روز خبر های بد و ناامید کننده مثل تگرگ بر زندگی امان فرود می آد تو همین روزها که یک عده انگار مامور شدند فقط یاس ناامیدی کرختی رو ترویج کنند آدم هایی هم مثل احسان محمدی هستند که به ما یاد میدن چجوری در عین ناامیدی امید داشته باشیم و چجوری با نوشتن قصه و روایت و مقاله شعله "نیروگاه امید" رو روشن نگاه داریم.پس اگر شما هم دوست دارین که از تجربیات احسان طی این سالها سخت و طاقت فرسا رو بشنوید،این کارگاه رو ثبت نام کنید.
صبح پنجشنبه زمستونی احسان محمدی با ما بود و به ما یاد داد که چجوری میشه تو سخت ترین و بدترین شرایط شعله امید رو روشن نگه داشت.
البته احسان گفت که معجزه ای وجود نداره که من چند تا ورد بخونم و شما هم امیدوار بشید و من هم معجره گز نیستم. اما ما می خوایم با استفاده از همین تکنیک های ساده، همین حرف هایی که خیلی ها فکر می کنند پیش پا افتاده و شعاریه، همین لبخند زدن روزانه همین خوش برخوردی ها سبب میشه تا ما کمتر حالمون بد باشه کمتر عصبی باشیم کمتر ناراحت باشیم و سعی کنیم انعطاف پذیری خودمون رو تقویت کنیم تا بهتر با شرایطی که، ناخواسته برامون پیش میاد کنار بیایم.
اما ماجرا اونجا جالب شد که مشارکت مخاطبین اینقدر زیاد شد که برای دقایقی طولانی احسان سکوت کرده بود و این شرکت کنندگان بودن که با تعریف کردن داستان های زندگیشون به کارگاه روح تازه ای بخشیدند و حتی برای خود احسان هم جالب بود که پاسخ یک سوال یکسان میتونه اینقدر متفاوت باشه و حتی نظراتی رو شنید که برای خودش هم تازگی داشت.
احسان در آخر کارگاه رو با این جمله به پایان برد که: اگر قرار که زندگی کنیم پس هنوز و همچنان باید امیدوار باشیم که بدون امید زندگی مثل تک درختی خشکیده است.
مگه نگفتین رایگانه؟
این ورکشاپ، 240 هزار تومن ارزش گذاری شده، اما همه ی عزیزان می تونن فقط با استفاده از 5 امتیاز در سایت رویاد (معادل 5 هزار تومن) تو این برنامه شرکت کنن.کسب امتیاز فقط اختصاص به هنرجوهای رویاد نداره، هرکسی که فقط تو سایت ثبت نام و اطلاعاتش رو تکمیل کنه 10 امتیاز به حسابش اضافه میشه، حتی اگر تو هیچ دوره ای شرکت نکرده باشه.برای دیدن لیست کامل امتیازات، بعد از وارد شدن به حساب کاربریت، از پنل سمت راست، روی گزینه امتیاز کلیک کن.
بیشتر
کمتر
اطلاعات کارگاه | |
---|---|
مدت زمان ویدئو | 2.36 ساعت |
سطح | مبتدی |
تاریخ عرضه | ثبت نام امکان پذیر است |
تعداد بازدید | 878 نفر |
درباره استاد | |
---|---|